«أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی»
« أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا ضامِنِ آهو ... »
در حرم بی بهانه باران بود
آسمان دلگرفته حیران بود
قطره قطره چکیده از ایوان
قطره هایش ز غم پریشان بود
شیشه ی بغض من ترک برداشت
کنج صحن از غمم هراسان بود
مثل آهوی بی پناه شما
تپش قلب واژه ترسان بود
می دویدم میان آن غوغا
گم شدن در حرم چه آسان بود
گشت خود یک غزل برای شما
سر به پایم که خیس باران بود
دست سردم پناه اشکی گرم
آن زمستان همه بهاران بود
گریه در گریه زیر لب گفتم
چشم من سوی لطف سلطان بود
آن شب آن بغض غم گرفته ی ابر
آن نگاهی که مأمن جان بود
شد دل بی قرار من آرام
بهر دردم ضریح درمان بود
می گذشت آن شب آن سفر آن دم
قلب جامانده در خراسان بود
🖊 طهورا قائمي اميري
🖋 مهدیه سادات موسوی خصال
❁••❁✧═┅ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج┅═✧❁••❁
✧═┅1400/07/15┅═✧
|