«أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا غَریب اَلغُرَبا»
کبـوتــری، زِ نـفــس در هــوایت افتاده
بــه یک اشــاره، بـه دامِ نگـاهت افتاده
اسیرِ مهرِ تو شد، هر که لحظه ای کوتاه
بـه یــاد گنبــد و ایـوان طـلایت افتاده
بهفقرِخودخوشمازجود و رحمتت، آری!
کــه این گـدا، گـذرش بر سرایت افتاده
شفــا گرفته کسی، در میانِ گوهر شاد
که دیــده اش زِ تمنــا، بـه نامت افتاده
چه غم زِمحنتِ طوفان و سیلِ عالمگیر
کـه یک جهــان، بـه امیـدِ پناهت افتاده
همان غـزالِ غریبی، که ضامنش گشتی
از آن زمان که رها شد، به دامت افتاده
مرا رهــا مکـن، از بنــدِ مهـرِ چشمانت
کــه عـــالـمی دلشـان، زیـرِ پایت افتاده
بـه یک اشــاره، جهان از محبتت پر شد
همـان زمان دلِ من هم، به یادت افتاده
چنیـن هــوای تـو کـرده، دلِ پریشــانـم
که باز، گوشه ی صحن و سرایت افتاده
🖊 طهورا قائمي اميري
❁••❁✧═┅ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج┅═✧❁••❁
✧═┅1401/02/03 ┅═✧