"«السَّلامُ عَلَيْكَ یا غَریب بنِ اَلغَریب...»"


خدا دوباره نهاده غزل در افکارم 
که از تجلّی لبخند و گریه سرشارم

جوانه ای زده قلبم، دوباره زنده شده ست
و شعر تازه ی خود را بقیع می کارم...

بقیع،آه! چه غریبانه آشنایی تو
که بوی خاک کرب و بلا می دهد غمت

تنها تو چند روضه به خود جای داده ای؟
ای مملو از ضریح مطهّر سراسرت

از آن زمان که ز تسبیحِ این زمین و زمان
دُر دانه ای جدا شد و در آسمان فتاد

بر روی پارگی دل تا ابد خدا
یک وصله غم درونِ همه قلب ها نهاد

او در میان کرب و بلا تکرار شد بسی
آنجا که قاسمش چو پدر سردار می شود

روزی که باز آید عزادار روضه ها
در جان او کرامتش تکرار می شود...

 

🖊زهرا کوکب

 


               ••┅ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج┅••

                    ┅1400/07/13┅