«اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا قَمَرِ بَنی هاشِم»
بنشین!
تو در هرحال هستی، تو چه اشک هایت سرازیرند و چه در گلویت بغض خانه کرده است؛ چند دقیقه بمان کنار این سطرها…
این سطرها که لرزیدن زانوان کسی را روایت میکنند. این سطرها که کوهها از شدت سنگینیشان به لرزه میافتند و دریاها ناگزیر خروشان موج میزنند!
بمان!
این کوچکترین تکه از روایت قلبِ زخمخورده ی برادر است و چه خیمه ها به تلاطم کشیده است! 💔
خیمههایی که تار و پودشان به زمزمه ی« امن یجیب المضطر اذا دعاءِ» خواهر عادت کرده اند…اهل این خیمهها ولی عادت دیگری هم دارند. از همان اول عادتشان بوده که با اشتیاق عمو را صدا کنند و قلبشان گرمتر از قبل شود.🌿
آری…عمو! کسی که قلب مهربان و چشم هایش توان دیدن لب های خشک و تشنه ی بچهها را نداشت و هردو را برایشان داد…
بنشین، این غمانگیز ترین تصویریست که یک برادر از عموی بچههایش دیده است! آن عمویی که قد رشیدش رعب و وحشتِ جان های سخت و بی احساس دشمن بود اما یک لبخندش آرامِ جان کودکانی بود که پشت خیمه ها از شدت عطش همدیگر را در آغوش میگرفتند و جان میسپردند…
به اشک هایت بگو وقت آمدن است!💧
او رفت و چشم ها به دنبالش! او رفت کاسه ای آب به دست گرفت و هیچ ننوشید با آنکه تشنه بود! او رفت و آرامش کودکان برای برگشتش زیر آفتاب سوزان تیر ها و شمشیرها شد اشک های مکرر! شد گفتن:
اَین عمّیَ العَباس…
عمویم عباس کجاست…😭
با اشک یا بغضات همدردی کن و به قلبِ پر درد امامی فکر کن که صبح و شب، با دیدن این روایت اشک میریزد!
🖊 زهرا کبریت چی
❁••❁✧═┅ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج┅═✧❁••❁
✧═┅1400/05/27┅═✧