《اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا ساقی عَطاشاء کَربَلا...》
برخیـز! که افتـاده نبیننـد علمــدارم را
به دلِ خـاکِ سِیَـه، لشکـر و سـردارم را
همهی جانِ من! ای غرقه بهخونم،برخیز!
مَــهِ زیبــا! بـنگـر، دیـدهی خونبــارم را
سپرم! تکیهگهِ دستِ تو را می خواهم
برسـان بـر دل من، دستِ هــوادارم را
هَمرَهِ یار، شدی همنفسِ نیمـهی راه؟
به غمت میشکنی قامتِ غم دارم را؟
ز سرت خونچکد، ای وای برآن تیغِ عمود
بـگـرفتـــه، زِ مـن آن یـارِ وفــادارم را
چهکسی ماهِرُخَترا چو پدر بِشکسته؟
چـه کنـم بعـدِ تو شـامِ سِیَــهِ تـارم را
چقدر فاصله بین تو و دستانت هست
کــه خمیـده قد و بالای سپیـدارم را؟
به حرم، ساقیِ لبتشنه بیـا برگردیم!
به دلِ مشکِ تو ریزم غمِ سرشارم را
به سرِ زلفِ تو بستهست، دلِ آبِفرات
زِ چه رو تشنـه گـذارد لبِ دلدارم را؟
بُگْذَر از آب، بیا ای همه دریای حسین!
به رقیـه، مَشِکَن قامت و رخسـارم را
تو نباشی که دلِ خیمـه نگـه میدارد؟
چهکسی گشته سپر کودکِ تبدارم را؟
بِنِگَر بـزمِ شراب و دلِ زینب، خونبار
بیبـرادر، چه کنـد قـومِ جفـاکـارم را؟
دلِ عالم همه آه و دل و جانم همه صبر
که خـدا داده بهمن، طاقتِ بسیـارم را...
🖊 طهورا قائمی امیری
🖋 مهدیه سادات موسوی خصال
❁••❁✧═┅ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج┅═✧❁••❁
✧═┅1402/05/06┅═✧