چون‌ ماهی‌ِ کوچک سَرِ قلّاب فتـاده

ایـن دل زِ اسیـری بـه دلِ آب فتـاده

بـا تیـرِ نگـاهی، سپـر از تـاب فتـاده


از دستِ قلـم، جـام مِیِ نـاب فتـاده


ای بنـدِ دلِ ماه گـره‌‌خورده به مویت

ای صـورتِ مهتـاب، نمایانگـرِ رویـت

مدهوش‌شده پرده‌ی‌ گهواره‌‌ زِ بویت


گیتـی به بَرَش گوهــر نایـاب فتـاده


در عـمـقِ نگـاهـش، نگـهِ حیـدرِ کـرار

لبخندِ پیمبر به رخـش گشتـه پدیدار

در قامتِ او، قامتِ زهــرا شده تکرار


ازشوق‌ِ وجودش‌،فلک از خواب فتاده


آغـوشِ علـی باز و جهان غرقِ تماشـا

جان‌داده‌ زمین عاشق‌ و دلداده‌ و شیدا

در پیچ و خم زلفِ کسی گمشده دنیا


گـیسـوی پـدر، بـر رُخِ مهتـاب فتـاده


این‌گونه‌ شکوه‌ِ‌ شَه و شَه‌زاده‌ که‌ دیده؟

دردستِ‌ علی جامِ‌ می‌‌ و باده که‌ دیده؟

دریا زِ عطش از‌ نفس افتاده که‌ دیده؟


موجی کـه چنین در بر سیلاب فتـاده


ای آنکـه معطـّر شده دنیـا زِ حضورت

لبخند بزن ای دوجهان غرقه به نورت

شعرم‌همه‌از دست‌ بِرفته‌ ست زِ شورت


با نـام تو جان از تب و از تاب فتـاده


ای نـامِ تو بر سردیِ هـر واژه دل‌آرام

مهرِ نفسِ فاطمـه آغشته به این نـام

آری، ره این سائـلِ دیـوانـه ی نـاکـام


ایـنگونـه به میخـانه‌ی اربـاب فتـاده


تا عطرِ گلِ‌ یاس‌ به‌ گیسوی‌ حسین‌ است

دنیـا گرهی از گرهِ مـوی حسین‌ است

عالم‌ همه‌ در گوشه‌ ی‌ ابروی‌ حسین‌ است


مهـرش به دلِ مـاهِ جهـان تاب فتاده...

🖊 طهورا قائمی امیری
🖋 مهدیه سادات موسوی خصال

••✧═┅ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج┅═✧••

1401/12/05┅